آرسبلاگ … وبلاگ آرسنال

صبح بخیر.

بابت تاخیر در وبلاگ امروز عذرخواهی می کنم. اگرچه تقصیر من نیست، مارک را سرزنش کنید. اگر او مدتی پیش بوربن خودش را راه اندازی نمی کرد و به آن برچسب “Maker’s Mark” نمی زد، خیلی زودتر از قبل بیدار می شدم.

باید بگویم که در زمان خودم چند مارک را می شناسم. دوست من مارک بود که با او در مدرسه بودم و هنرمند بسیار خوبی بود. او اکنون یک هنرمند نیست، او یک خلبان است. نمی‌دانم بین شایستگی هنری و مهارت‌های پرواز با هواپیما مرزی وجود دارد یا خیر، اما او می‌تواند هر دو را انجام دهد. یادم می‌آید که او درس‌های پرواز می‌گذراند، سپس ایرلند را ترک کرد و به ایالات متحده رفت و فکر می‌کنم مدتی خارج از آتلانتا بود.

آنها یک فرودگاه بسیار بزرگ و بسیار شلوغ در آنجا دارند و یادم می‌آید که او در مورد روزهای اولیه خلبانی‌اش به من گفت که در هواپیماهای کوچکی با مشتری یا محموله شخصی پرواز می‌کرد و قرار بود در آتلانتا فرود بیاید، و کنترل ترافیک هوایی به من می‌داد. او برو جلو او باید پشت یک 747 سوار می شد، با یک 767 (آن زمان همه چیز بوئینگ بود)، با یک پنجره 90 ثانیه ای تا هواپیمای کوچکش را روی زمین بیاورد.

او اکنون برای یکی از خطوط هوایی بزرگ آنجا کار می کند، او یک کاپیتان واقعی است و در نشویل، تنسی زندگی می کند. من هرگز به یاد نمی‌آورم که کسی در زندگی‌ام بگوید “یک روز می‌خواهم دوبلین را ترک کنم و در تنسی زندگی کنم” – که اتفاقاً در آن ایالت خاص کم نیست، فقط هرگز در گفتگو مطرح نشد. لندن؟ مطمئن. آمریکا؟ کاملا. استرالیا. قطعا. حتی یادم می آید که یکی از پسر بچه ها در مورد اینکه چطور می خواهد برود و برای خودش در فنلاند زندگی بسازد صحبت می کرد. متاسفانه این اتفاق نیفتاد. نه به این دلیل که فنلاند واقعی نیست، بلکه به این دلیل که او به تعطیلات رفته و توسط یک خرس خورده شده است، انگار که او نوعی مرزنشین است. آنها هرگز خرسی را نگرفتند که این کار را انجام داد، اما من حیوان را سرزنش نمی‌کنم، این پسر رفتاری کاملاً ماهرانه در مورد او داشت و من هم قبل از خواب زمستانی همین کار را می‌کردم.

سپس مارک بود که در یکی از ایستگاه‌های رادیویی که من در آن کار می‌کردم در تولید کار می‌کرد. او مرد بسیار خوبی بود و شخص مهمی بود، زیرا اگر در کتاب‌های خوبش بودید، می‌گفت: «من چند آگهی اینجا برای شما دارم تا صداگذاری را انجام دهید»، و این عالی بود زیرا شما. در پایان هفته چند کوید اضافی دریافت کنید. این ماهی‌ها ممکن است تفاوت بین خوردن یک قوطی لوبیا پخته با ماهی یخ‌زده‌تان باشد یا نه – زیرا بقیه پول را صرف بیرون رفتن در آخر هفته می‌کردید. برای روشن بودن، نه خود بیرون رفتن، بلکه چیزهایی که به شما اجازه می‌دهد تا دیروقت/اوایل روز بعد بیرون بمانید.

اما مشکل این بود که او مشکل بوی بدن داشت. از این نظر که بوی بدنش را می‌داد که هفته‌ها در یک قبر کم‌عمق در جایی دفن شده است، پس از اینکه توسط یک باند جنایتکار محلی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. ورود به استودیوی تولید تمرینی برای تنفس واقعی با دهان بود. آن پول اضافی خوب بود، اما خدای من، شما باید آن را به دست می‌آورید – نه صرفاً با گفتن کلمات روی یک تکه کاغذ به ترتیب درست و با تأکید درست. به مرور زمان کمترین بوی بدی را انتخاب می‌کردم، اما از کاری که او به من داد قدردانی می‌کردم، حتی اگر بسیاری از فیلم‌نامه‌ها پایین‌تر از حد معمول بودند.

برای کسانی که وارد دنیای تبلیغات رادیویی می‌شوند، اگر کسی با ایده‌ای به سراغ شما آمد که شامل دو نفر درباره خرید یخچال فریزرهای کلی در کلی الکتریکال در خیابان اصلی، شهر کوچک، کانتی جایی می‌شود، به او بگویید دیگر اینطور نیست. تنبل و برای رسیدن به چیزی بهتر است.

این همان تعداد مارکی است که من فکر می کنم. با توجه به این نام که آرسنال واقعاً بازیکن بزرگی به نام مارک نداشته است، کمی دیوانه کننده است. با تمام احترامی که برای مارک رندال قائلم، این اتفاق برای او نیفتاد. اوه، مطمئنا، می‌شنوم که فریاد می‌زنی: «در مورد مارک اورمارس چطور؟» اما مارک مارک نیست، همانطور که کارل کارل نیست. بیایید صبح روز شنبه اینقدر زود وارد این موضوع نشویم. من نمی خواهم باری از مارک / مارکس و کارلز / کارل عصبانی روی پرونده من باشد.

زود است، نه؟ یا شاید الان دیر شده است. من نمی دانم. فقط برایان/برایان را شروع نکنید، این تمام چیزی است که من می گویم.

تا فردا.

https://arseblog.com/2024/06/mark/ منبع: