اشتراک گذاری مراقبت است | آرسبلاگ … وبلاگ آرسنال

من با چهار خواهر بزرگتر بزرگ شدم که سطوح مختلفی از تعامل با فوتبال داشتند. اما یکی از خواهران من مطلقاً هیچ علاقه ای به آن ندارد، و بی تفاوتی که با شروع به دنبال کردن راگبی و فرمول 1 به یک ضدیت تبدیل شد. ورزش باعث شد کمی احساس ناراحتی کند.

من فقط یک بار او را می شناسم که با کمال میل وارد بحث فوتبال شود. در ژوئن 1996، دقایقی پس از آن بود که دیوید سیمن چند پنالتی را در پیروزی انگلیس در مرحله یک چهارم نهایی یورو 96 مقابل اسپانیا مهار کرد. چند دقیقه بعد از سوت پایان که جشن در باغ های روبروی خیابان ما شنیده می شد، تلفن زنگ خورد.

من آن را برداشتم و کیم بود. او به سادگی فریاد زد: “من به شدت عاشق دروازه بان شما هستم!” تا به امروز این تنها باری است که او با میل و میل با من در مورد فوتبال صحبت کرده است. آن تابستان، سوء استفاده های دیوید سیمن برای انگلستان، او را به یک قهرمان ملی تبدیل کرد. چرخش چرخ ها در فوتبال بین المللی به دلیل تقویم پراکنده بیشتر طول می کشد، اما هنوز کاملاً پوچ به نظر می رسد که سیمن تا زمانی که به 30 سالگی نرسیده بود، مقام شماره 1 انگلیس را از آن خود نکرد.

هواداران فوتبال واقعاً نمی‌دانستند که چرا هواداران آرسنال به او احترام زیادی می‌گذارند. آن تابستان همه چیز تغییر کرد. آن پنالتی‌ها در برابر اسکاتلند و اسپانیا در طول چنین تورنمنت مهم فرهنگی (در حقیقت، یک لحظه مهم فرهنگی در فرهنگ عمومی انگلستان به طور کلی) نظرات سیمن را یک شبه دید. بقیه بالاخره چیزی را دیدند که ما هواداران آرسنال می توانستیم ببینیم.

زمانی که کشور یکی از بازیکنان شما را به آغوش خود می بندد و شما عملاً به همه می گویید که در تمام مدت در مورد آنها حق با شما بود، احساس بسیار رضایت بخشی است. من در سال 2004، زمانی که پس از تعطیلات تابستانی به دانشگاه برگشتم، تجربه مشابهی داشتم.

همشهری من، ویل، پیازهایش را می‌شناخت و خودش به فوتبال حرفه‌ای نزدیک شد (حتی با انتخاب مسیر آکادمیک بر خلاف مسیر YTS که در دسترس او بود، تا اوایل 30 سالگی به بازی در رده‌های نهم و دهم ادامه داد). در کل فصل Invincibles، ما به شدت در مورد توانایی های دفاعی اشلی کول بحث می کردیم. ویل متقاعد شده بود که کول مهاجم خوبی است اما نمی تواند دفاع کند.

من اغلب در مورد آن با او بحث می کردم. پس از یک بازی بی‌نظیر در یورو 2004، به ویژه در برابر کریستیانو رونالدو و پرتغال، از ویل پرسیدم که آیا پس از بازگشت از تعطیلات تابستانی، موقعیت خود را حفظ می‌کند یا خیر. او لبخند زد. ‘بدون همسر. چقدر اشتباه کردم؟ این یک پیروزی شیرین بود.

با این حال، «به اشتراک گذاشتن» بازیکنان «شما» با کشور دارای جنبه‌های منفی زیادی نیز است. دیوید سیمن خودش بار انتقادات عمومی را متحمل می‌شود، وقتی که در جام جهانی 2002 انگلیس به طور غیر رسمی توسط رونالدینیو لوبی کرد. تحت نظر گرفتن رونالدینیو برای عموم مردم منطقی تر بود، زیرا وسعت استعداد برزیلی آشکارتر شد. در سال 2002، اکثر مردم آن زمینه را نداشتند.

من در آن بازی در یک امتحان زبان انگلیسی سه ساعته بودم. معلمان به ما اطلاع دادند که می‌توانیم از آقای گای، یکی از روسای زبان انگلیسی، بپرسیم که آیا می‌خواهیم پس از پایان امتحان، نمره را بدانیم. آقای گای، همانطور که معلوم شد، دارنده بلیط فصل آرسنال بود (شاید هنوز هم باشد؟) و او عادت داشت چند بلوک دورتر از من در انتهای ساعت می نشست. به محض اینکه از سالن امتحان خارج شدیم برایش بیلاین درست کردم.

او زمزمه کرد: 2-1 برزیل. اوه دوباره به من نگاه کرد. بدتر از آن، مردم سیمن را به خاطر برنده خود سرزنش می کنند. او از مایل‌ها دورتر لوب شد. اوه دوباره هر دوی ما به طور غریزی می دانستیم که چه چیزی در پی خواهد داشت. وقتی بازیکن “شما” قربانی می شود و مسئول خروج ملت از یک تورنمنت بین المللی است، نوعی عصبانیت وجود دارد.

تورنمنت‌های بین‌المللی، طیف وسیعی از مردم را به خود جذب می‌کنند. بسیاری از آنها متخصص فوتبال نیستند (البته ما خواننده عزیز متخصص هستیم). بسیاری از بینندگان چیزهای خود را در مورد فوتبال می دانند اما واقعاً فقط در تابستان های آن مسابقات انگلیس را تماشا می کنند و بنابراین تصویر کاملی ندارند. (مطمئناً بسیاری از بازی‌های دوستانه انگلیس را تماشا نمی‌کنم و در بهترین حالت سابقه تماشای بازی‌های مقدماتی مناسبی دارم).

وقتی همه چیز خراب می شود، ترکیبی دردسرساز است. مخلوطی از نادانان (به بیان صریح)، کسانی که نادان نیستند، اما به دلیل تعصب باشگاهی قبیله ای مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند، مشتاق تقصیر سرزنش هستند و آنهایی از ما که با تعصب باشگاهی قبیله گرا آسیب دیده اند، مایلند که تقصیر را به گردن دیگران بیندازند و به دیگران بگویند که چقدر کم هستند. بدان (اهم).

عجیب است که من چیزی مشابه را تجربه کردم اما در جام جهانی 2018 حذف شدم. در آن زمان برای سایتی به نام سامبافوت درباره تیم ملی برزیل می نوشتم. من از حدود سال 2013 تمام بازی های آنها را تماشا کرده بودم. من آن تیم را از درون می شناختم. من همچنین گابریل ژسوس را دوست داشتم و احساس می‌کردم که او توانایی‌های تیم را کاملاً متحول کرده است.

وقتی صحبت از جام‌های جهانی و گفتمان‌های رایج پیرامون آن می‌شود، انگلیس در مقایسه با برزیل با 210 میلیون نفر، واحه‌ای از آرامش است که بسیاری از آنها رکورد جام جهانی برزیل را بخش بزرگی از هویت میهنی خود می‌دانند. واقعاً مهم است. بازی های برزیل خارج از جام های جهانی به طور گسترده تماشا نمی شود. وقتی صحبت از برزیل در جام جهانی می شود، کل کشور تماشا می کنند.

و کل کشور از نظر احساسی سرمایه گذاری شده است. این کشور بزرگ و جوانی است که سابقه نظامی ندارد و در سطح جهانی به دلیل شبح های ایالات متحده، آسیا و اروپا نادیده گرفته شده است. جام جهانی فوتبال تنها زمانی است که جهان درباره برزیل به عنوان یک ابرقدرت صحبت می کند. معنای آنها خیلی بیشتر از ورزش است.

گابریل ژسوس در جام جهانی 2018 گل نزد و برزیل در مرحله یک چهارم نهایی به مصاف بلژیک رفت. هر دوی این موارد چیزی نزدیک به یک رسوایی ملی تلقی می شوند، چه رسد به یک ناامیدی ورزشی. اما من برزیل را تماشا کرده بودم، می‌دانستم که این مسابقات نشان دهنده توانایی‌های عیسی یا چیزی نیست که او به تیم آورده است.

من می‌دانستم که شراکت انفجاری او با نیمار به دلیل سرکشی و تلاش برای بردن بازی‌ها به تنهایی به خطر افتاده است. من می‌دانستم که نقش او این بود که به‌عنوان یک فویل برای نیمار عمل کند و این تا حدی به دلیل سندروم شخصیت اصلی نیمار و امتناع ناگهانی او از همکاری با هم تیمی‌هایش به خطر افتاده بود. (از دست دادن رناتو آگوستوی دست کم گرفته شده در خط میانی نیز یک عامل بود).

عیسی بخش عمده ای از عواقب آن مسابقات را متحمل شد. او مهاجم بود، گل نزد، برزیل پیروز نشد. این تنها چیزی بود که اهمیت داشت، در این سناریو به سادگی جایی برای تفاوت های ظریف وجود ندارد. من سعی کردم موضع را با مردم استدلال کنم، اما تعداد کمی اهمیت دادند – حتی کمتر از حد معمول. عجیب است که در آن زمان، او یک بازیکن منچسترسیتی بود که بعداً بازیکن آرسنال می شد- اما من احساس می کردم آنقدر روی او سرمایه گذاری کردم که از طرف او ناامید شدم.

انگلیس به نیمه نهایی جام جهانی 2018 رفت و آن تابستان بیشترین احساس ارتباط من با یک تیم انگلیس از سال 1996 بود. این تا حدی به این دلیل بود که به نظر می رسید ساوت گیت در حال ساخت چیزی بود که من در نهایت احساس کردم می توانم روی آن سرمایه گذاری کنم و راستش را بخواهید، به دلیل عدم مشارکت کامل آرسنال، این کار را راحت تر دیدم. دنی ولبک تنها نماینده آرسنال در آن تیم بود.

برای من راحت تر بودن و سرمایه گذاری در انگلیس به عنوان یک تیم به تنهایی آسان تر بود. من بخشی از آن تنش اساسی را که احساس می‌کردم در مورد اشتباه کردن بازیکن آرسنال، یا سرزنش شدن برای چیزی یا حتی بدتر از آن، سوءتفاهم شدن احساس می‌کردم، از دست دادم. چاه بحث انگلیس به طور کامل توسط تعصبات باشگاهی مسموم شده است و وقتی بازیکنان باشگاه شما درگیر هستند، نمی توانید جزئی از آن مشاجره داخلی شوید.

و بنابراین در این تورنمنت، من به آن هیجان در بازی های انگلیس بازگشته ام. به خاطرات من از آدامز که او را الاغ خطاب می کنند، سیمن را یک بوفون و کول را یک مدافع زیربنایی می نامند. انگلیس نه تنها عملکرد ضعیفی دارد، بلکه دو بازیکن آرسنال هستند که پایه های اصلی تیم هستند و علاوه بر تحمل فوتبال تیره و تار، من استرس بیشتری از مردم دارم که دکلان رایس را اشتباه می گیرند.

چون من هم باارزش و احمق هستم و با تعصبات باشگاهی خودم سر و کله دارم، چون نمی توانم سر و صدا را کم کنم. در عوض، من، مانند بسیاری از شما مطمئنم، با تلاش برای مبارزه با جزر و مد، بیهوده به آن اضافه می کنم. و من فقط به آن لحظه امیدوار هستم که بوکایو ساکا یکی را به گوشه بالا بکوبد و من آن تماس تلفنی را از خواهر ناشناس فوتبالم دریافت کنم که چقدر او وینگر راست آرسنال را دوست دارد.

https://arseblog.com/2024/07/sharing-is-caring/ منبع: