عکس دردناک
در مقطعی از اواسط دهه 70 گروهی از هواداران استقلال به دلایلی مخالف ماندن منصور بودند. ما بعد از هفت سال دربی را باخته بودیم و این باعث ناراحتی آنها شد. این برای ما مشکلات زیادی ایجاد کرد. باورتان نمی شود به خانه ما زنگ زدند و علی را تهدید به کشتن کردند! آنقدر ترسیده بودم که پسرم را مدتی به مدرسه نبردم و خودم او را به مدرسه بردم. در یک مقطعی خود منصور به آقای فتح زاده گفت حاجی من استقلالی هستم و می خواهم این تیم عملکرد خوبی داشته باشد. من را اخراج کنید تا افراد دیگری بیایند و شرایط بهتری برای تیم ایجاد کنند.
منصور علاوه بر دسته چکش، گاهی از دسته چک من برای حل مشکلات استقلال استفاده می کرد، به همین دلیل وقتی باشگاه یک بار نتوانست حساب را پرداخت کند، بازیکن استقلال علیه من حکم صادر کرد! البته منصور با من تماس گرفت و موضوع را حل کرد.
فوتبال را کنار بگذار
باورتان می شود اگر بگویم چند مدال داخل خانه ما را دزدیدند؟ سالها پیش یکی از بندههای خدا فکر میکرد که این مدالها واقعاً طلا هستند و آنها را گرفت، بنابراین ما یک گنجینه معنوی گرانبها را از دست دادیم.
داستان انشعاب مجیدی
دزدی مدال
یک شب قبل از بازی با پرسپولیس، برادر یکی از بازیکنان استقلال به خانه ما آمد و یک فرش و چند وسیله دیگر آورد. در آن زمان آقای پروین سرمربی تیم ملی بود و این شخص شنیده بود که اگر برادرش دربی بازی کند، علی آقا او را به تیم ملی دعوت می کند، به همین دلیل آمده است که از منصور چنین کاری بخواهد. برادرش اما پورحیدری خیلی تند واکنش نشان داد و با او این کار را کرد و نه تنها او را از خانه بیرون کرد بلکه همه هدایا را به او پس داد و گفت من اهل رشوه نیستم. جالب اینکه منصور یک دفترچه فنی داشت و نکات مربوط به مسابقات را در آن یادداشت می کرد. آن شب به طور اتفاقی دفترچه یادداشت را دیدم و متوجه شدم که منصور به خاطر همین اتفاقات آن بازیکن را از لیست ثابت استقلال برای بازی با پرسپولیس حذف کرده است.
تهدید علی
در ابتدا باید بگویم که واقعاً قهرمانی حتی بعد از 9 سال بدون حتی یک شکست به دل ما نشست. به هر حال من خودم بازیکن و هوادار استقلال بوده و هستم. راستش می خواستم مجیدی بماند اما باید حق تصمیم گیری در مورد زندگی اش را داشته باشد. امیدوارم این مربی پرتغالی انتخاب درستی باشد. دوست دارم تیم به بهترین شکل ممکن بسته شود و جدا از بحث تکرار قهرمانی دوباره در آسیا قهرمان شود.
تکلیف علی در ایران مشخص است و بازی های استقلال را از دست نمی دهد اما شاید برایتان جالب باشد که بدانید عسل در آمریکا هم مسابقات را دنبال می کند. گاهی حتی زمانی که بازی ها ساعت 4 صبح به وقت لس آنجلس بود، تعدادی از دوستانش دور هم جمع می شدند و بازی ها را تماشا می کردند. چقدر این بچه دوست داشت آنجا تیمی به نام استقلال درست کند که متاسفانه شرایط فراهم نشد.
عکس منصور با عصا دردناک ترین عکسی است که تا به حال دیده ام و هنوز هر بار که آن را می بینم دلم می لرزد. باورتان نمی شود با این شرایط اصرار داشت به استقلال کمک کند. حتی یک بار با او دعوا کردم و گفتم حالت خوب نیست کجا می خواهی بروی؟ اما او گفت بازی آبادان مهم است. من این بازی را ترک می کنم و دیگر با تیم نمی روم.
منصور پورحیدری پرافتخارترین مدیر و چهره تاریخ باشگاه استقلال است اما هیچ گاه به این مشکل دست نزد. او با استقلال به هر افتخاری دست یافت، اما باورتان نمی شود تنها حسرتش کسب ستاره سوم با استقلال بود. برایش مهم نبود سرمربی باشد یا شخص دیگری. قهرمانی استقلال در آسیا برای او مهم بود و امیدوارم تیم استقلال بتواند آن را محقق کند.
تنها عیب
در حین ساخت ورزشگاه آزادی توسط مادرم که کارمند شرکت پیمانکاری بود به این مجموعه معرفی شدم و من را به عنوان اولین مسئول اسکوربورد ورزشگاه انتخاب کردند. من در آن زمان زیر 18 سال داشتم. در بازی های آسیایی تهران هم این سمت را داشتم. جالب است بدانید که در بازی معروف شش در سال 52 مسئولیت اسکوربورد ورزشگاه را بر عهده داشتم.
چند سال پیش نماینده فیفا به ایران آمد و با ما تماس گرفت و گفت: می دانیم استقلال می خواهی به همین دلیل اگر شکایت کنی موضوع را پیگیری می کنیم اما با احترام به نام بزرگ منصور پورحیدری و احترام. برای هواداران استقلال، ما چنین کاری نکردیم. . این را می گویم تا مردم بدانند اگر درباره ادعای منصور پورحیدری حرفی می زنم به خاطر ارزش مادی آن نیست، اما ناراحتم که عدالت را در حق این شخصیت بزرگ که پدر استقلالی بود ادا نکردند.
اولین نفر مسئول داشبورد
علی فوتبالیست بسیار خوبی بود اما به خاطر پدرش آن را رها کرد. علی می توانست تحلیلگر خوبی شود، اما باز هم چون منصور نمی خواست چنین کاری را انجام دهد، وارد آن نشد. علی و عسل هرگز از پدرشان صحبت نکردند. علی در مدرسه فوتبال آقای قلعهنویی درس میخواند و از اواخر دهه 70 در تیم جوانان استقلال عضویت میکرد. امام وقتی پدرش به فوتبالش اعتراض کرد، علی دیگر حرف منصور را نگفت و رفت درس خواند و به دانشگاه رفت.
با عرض پوزش بابت حادثه تلخ
برادر فوتبالیست بازیگر
ماجراهای عسل و استقلال در آمریکا
دخترم امسال بعد از سال ها حضور در آمریکا به ایران آمد و 120 میلیون تومان قرارداد بست. حالا چنین رقمی اصلا کفاف هزینه های سفر او را نمی دهد. به علاوه، مسئله این است که حتی یک عدد هم به او ندادند. ریال از این پول ! در مورد مجسمه ای که از منصورخان ساختند و در خیابان خانه ما نصب کردند، باید بگویم که این دوستان زحمت کشیدند، اما مجسمه ای که ساخته اند شبیه منصور نیست!